افطاری به مناسبت ماه تولد همسر عزیزم
ثمره ی عشقمون
گفته بودم شاید ، که دوروز دوشنبه وسه شنبه واسه بابایی جونت برنامه دارم که دیشب اولیش خداروشکر عالی بود ( البته منهای دو موضوع ) رفتیم کافه رستوران کام کافه که شوشوجونم هم خیلی فضاشو غذاهاشو پسندید جای همه هم سبز وعلی الخصوص جوجه طلاییمون که همونجا هم یادش بودیم .
عموت دیشب رسیده بود ولی چون ما تو رستوران بودیم و واسه دونفر رزرو کرده بودیم این شد که زود برگشتیم تا عموت اومدنی خونه باشیم به محض رسیدن به خونه دیدیم که ایشونم رسیدن رفتیم داخل پارکینگ که عموت به پسر عموت اسکوتر برقی 10 اینچ گرفته بود باباییت هم سوارش شد کلی خندیدم بعد هم شام پختم عموت خورد و کمی تی وی دیدیم وچون همگی صب کار داشتیم لالا کردیم ساعت 00 :00
الانم که دارم مینویسم براتون اومدم سرکار البته با 21دقیقه تاخیر ، عموت هم که رف تا کارشوانجام بده بابایی جونت هم برگشت خونمون و داره از تلگرام بهم پی ام میده تو دسکتاب هم جواب ایشونو میدم همم واسه فینگیلم مینویسم ( الهی من فدات بشم جوجه خوشملم )
امروز هم که کلی برنامه داریم در اصل امروز تولد اصلی بابایی جونته ، کارای زیادی هس که فردا تعریف میکنم مفصل ، عکسای دیشب رو هم نمیذارم چون هنوز رونمایی نشده حتی تو اینستا هم نذاشتم میخام همه رو با هم بذارم