نیستی ولی ...

زمان مجردی

1397/3/5 10:28
نویسنده : شادی زندگی
510 بازدید
اشتراک گذاری

فینگیل من...بوس

اول میخام از زمان مجردیم بگم البته بصورت کلی اخه اگه بخام زیاد به جزئیات برم وغرق در گذشته شم بدجور بهم میریزم .

کودکی تقریبا خوبی داشتم شکر خدا وزمان مدرسه هم دانش اموز باهوشی بودیم ودرس خون وتا پیش دانشگاهی هم خیلی خوب اومدم فقط تو اول راهنمایی (همون هفتم الانه فک کنم ) دوتا تجدیدی اووردم یکی علوم بود یکی تاریخ خخخخخخخخخخ ولی خوب بعد اوت تخته گاز تا پیش دانشگاهی اومدمراضی .

سال اول کنکور رو که قبول شدم الکی خواستم  یه سال با خیال راحت بخونم تا رتبم بیشتر بشه اینطور شد که یه سال هم پشت کنکور موندم....اینم بگم از همون بچگی دوس داشتم مامایی بخونم تا اولین نفرباشم فرشته های زمینی رو بغل میگیره وخوش اومد میگه وخوب قسمت نشدغمگین وقتی نتایج رو اعلام کردن بله بنده به شیمی کاربردی قبول شدم خوب وقتی به دوستام خبر دادم همشون به من میگفتن یادته زمان مدرسه همش توکلاس شیمی پای تخته بودی مسئله حل میکردی حالاهم تا عمر داری برو حل کن خخخخخخندونک من رفتم خوابگاه وکلاساشروع شدن سال اول تموم شد وسال دوم ترم مهر بودکه یه اتفاق وحشتناکیغمناک افتاد که ( زیاد نمیخام واردش بشم) ترم مهر با سختی تموم شد ولی با وجود اونهمه مشکلات وسختی وزجر از امتحان الهی ، خداروشکر امتحانات پایانترم رو 24واحدی بودم بیشتر واحدام هم اختصاصی بود رو با معدل حدود 15 پاس کردمخسته و اومدم خونه خاله اینا (وقتی ابان ماه اون اتفاق وحشتناک افتاد دیگه ما توخونه دوست خانوادگیمون بودیم ).

ادامه واسه اشنایی و خواستگاری ...

 

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان عفیفهمامان عفیفه
22 خرداد 97 13:21
سلام
کاش مینوشتین چی شده
شادی زندگی
پاسخ
درسته ولی نمیخام خاطرات غمگین رو ثبت کنم غمناک