نیستی ولی ...

برنامه ریزی مهم

آرامش هر دقیقه زندگی ما یه برنامه مهم هم داریم اینه که قراره واسه اومدن نینی جونمون برنامه ریزی کنیم وااااااااااااااااااای خداجونم خودت کمکمون کن تو این سال ها که نبودی و فعلاهم اثری ازت نیس من و بابایی همش به فکر شما بودیم هستیم وخواهیم بود ، واسه جوجه طلاییمون تشک لبه دار خوشمل خریدم که بابای گف نخریم بذاریم باشه همه رو باهم ست میخریم ولی وقتی دیدم یهو دلم ریخ بلاخره خریدم و بعد از خواهر سویل جون (عروس فامیل شوشوجونم) هم که عروسک درس میکرد 10تا واست خریدم سال 95 ودیگه یه تشک مسافرتی هم که خال خالیه خریدم از دیجی کالا و واست یورو هم چنج کردم هرماه هم تصمیم داریم یه 20 یا 50یورو بسته به توانمون چنج کنیم و واست نگه دار...
5 خرداد 1397

سوپرایزی که بینمون باشه

خوشمزه من ... بابایی شما متولد خرداد ماه هستن که مامانی الان یه ماه که بفکر تولد برای ایشونن. البته بین منو شما باشه ،بابایی هم فردا پروازشون ساعت 9 تیک آف داره ومنم دوشنبه وسه شنبه واسشون برنامه دارم اینم بگم که تولد ایشون تو دهه سوم خرداده ولی چون اونموقع ماموریتن وبعدشم امتحاناشونه این شد که زود تر تولد میگیرم پارسال هم اینطوری شد خوشگل مامانی شما هم میخای به بابایی تبریک بگی؟    واسه شوشو جون هم هدیه سفارش دادم از دیجی کالا که دیروز بدستم رسید فقط یه جعبه کارو باید بگیرم وهمه چی اوکی هستش که با عکسا در جریام میذارم شمارو    از طرف شما هم یه هدیه کوچولو واسه بابایی گرفتم  (بع...
5 خرداد 1397

اخرین فلشبک ...

میوه عمرمون ... روزها یکی پس از دیگری سپری میشد وخدارو هزاران مرتبه شکر مشکلاتی که تودوران نامزدی داشتیم دیگه نبود هر دومون مثل مرد زحمت میکشیدیم توکارمون تا هدف هایی رو که تو زندگی داریم برسیم تو این مدت جای جوجه مون خیلی سبز بود ولی ما میخاستیم ینی الان هم همیطوریه میخایم که همه چی در حد اوکی باشه بعد خدای مهربون فرشتمون رو زمینی کنه خداجون دوستدارم  بعد مدتی طولانی مامان فینگیل جون منتقل شد به شهر بزرگ وبابایی جوجمون همچنان در رفت وامد هستش... تو این مدت چن سال اتفاقاتیکه افتادن: 1 _ پدر بزرگا رفتن زیارت کربلا . 2 _ پسر دایی مامانی(ینی خودم) بعد از سال ها انتظار بدنیااومد . 3 _ خداروشکر ب...
5 خرداد 1397

بعد عقد

ارزوی قشنگ من الهی من فدات بشم که خیلی وقتا دلم میخاد باشی ... میخام زود این فلش بکا تموم شه برسیم به حال الانمون  . بعد از عقد من کارای ترم بهمن رو انجام دادمو رفتم سر درسو مشقم وخیلی اتفاق ها افتاد که میخام بیخیال گفتنش اینجا بشم و وقتی جیگر گوشم اومد وبه سنی رسید که این وبلاگ رو هدیه بدم بهش تعریف میکنم ، ما خیلی کارا باهم کردیم همسر مهربانتراز جانم باپول قلکه من وکمی پس انداز خودش مادرا و... تونس یه ماشین خوشمل بخره واسه خودمون .....خدایاشکرت.... بعددیگه کم کم درس منم تموم میشد و دنبال کار بودیم تواین مدت که درسم تموم شه خیلی از عزیزان رو از دست دادیم هرشش یاهفت ماه فاصله، بگذریم به مسائل خوشی بپردازیم بهت...
5 خرداد 1397

اشنایی با عشق زندگیم و ازدواج پر از آرامشمون

امید زندگی من ... درسته که گفتم ماتوخونه دوست خانوادگیمون بودیم ولی قبلتر از این حادثه حتی من کل خانوادشون رو ندیده بودم فقط وقتی گوجولو بودم تو عروسی عموهام دوبار دیده بودم ولی خاله رو میشناختم به خونمون اومده بودن، نگوکه خاله از همون زمانیکه من تازه میرفتم یونی که اومد خونمون مامانم آش پخته بود منو واسه پسرش کاندید کرده ولی خوب چون زیاد همو نمیشناختیم به حالت اجرایی در نیومده واینکه وقتی مامان گف خاله خواستگار واسه پسرشه من اصلاوابدا قبول نکردم بیان خونمون واسه خاستگاری ودر مقابل شوشوجونم هم قبول نکرده بوده وگفته بوده هنوز معقیتشو ندارم . حالابیام به اصل موضوع: خوب ماکه بلاخره مجبور شدیم بریم خونشون چون تو شهر ...
5 خرداد 1397

زمان مجردی

فینگیل من... اول میخام از زمان مجردیم بگم البته بصورت کلی اخه اگه بخام زیاد به جزئیات برم وغرق در گذشته شم بدجور بهم میریزم . کودکی تقریبا خوبی داشتم شکر خدا وزمان مدرسه هم دانش اموز باهوشی بودیم ودرس خون وتا پیش دانشگاهی هم خیلی خوب اومدم فقط تو اول راهنمایی (همون هفتم الانه فک کنم ) دوتا تجدیدی اووردم یکی علوم بود یکی تاریخ خخخخخخخخخخ ولی خوب بعد اوت تخته گاز تا پیش دانشگاهی اومدم  . سال اول کنکور رو که قبول شدم الکی خواستم  یه سال با خیال راحت بخونم تا رتبم بیشتر بشه اینطور شد که یه سال هم پشت کنکور موندم....اینم بگم از همون بچگی دوس داشتم مامایی بخونم تا اولین نفرباشم فرشته های زمینی رو بغل میگیره و...
5 خرداد 1397

سلام

من توتاریخ3/03/97 این وبلاگ رو ساختم راستش من هنوز حتی اقدام به بارداری هم نکردم وشوهرجان هم هنوز سرکارن ونیومدن ولی با برنامه ریزی که کردم وبعد به شوهر جان ابلاغ کردم دیگه باید دست به کار بشم تا ببینیم خداچی میخاد . اول میخام از این چن سال اخیر بنویسم واسه جیگرگوشم......... از زمان مجردی ، عقدونامزدی ، جشن و...   ...
5 خرداد 1397