ماه رمضون
دلبندم ازوقتی درباره برنامه ریزی اومدن شما با بابایی تون صحبت میکنم میبینم چقد ذوق داره همش بهم میگه الان که ماه روزس به خوردوخوراکت برس یا اومدنی انو میخریم اونو میخریم خلاصه ندیده عاشق شماس ومنم حسودیم میشه ولی خوب حق داره مگه میشه میوه مونو دوست نداشت . الان 10روزه که من روزه میگیرم یه روزهم به پیشواز ماه رمضون رفتم البته بابایی هم 4روزی رو روزه بود ولی چون کارش طوریه که نمیتونه بگیره ولی مامان بزرگت (مامان مامانی)وخاله جونیت همچنان بامن روزه ان وپدربزرگ شماهم (بابای بابایی )هم روزن.......... قراره عمو جونیت اخر هفته بیاد خونه ما البته واسه یه روز بعدم احتمالابریم یه دو روز مسافرت جونم برات بگه یه پسرع...
نویسنده :
شادی زندگی
16:31