نیستی ولی ...

روز مادر همه فرشته های زمینی مبارک

گل نرگس من ( ایموجی نتونستم پیداکنم که شبیه نرگس باشه 😔  ) امروز روز فرشته های زمینیه وآسمونیه 😍 روز مادرای دلسوزه ومهربونه ( دست بوسه همه مادرا ) دیروزعصر که باباجونت اومد عقبم تابریم خونه رفتیم واسم گل بخره که من نرگس رو انتخاب کردم خیلی نازه ... غروب هم میخاستیم بریم شام روبیرون زنگ اول به مادرشوهر عزیزم زدم حرفیدیم وبعدهم به مامان گلم زنگ زدم وکلی بهشون تبریک گفتیم و کادوهاشونو نقد اسکناس خشک گذاشتیم داخل پاکت که بهشون تقدیم کنیم ... عمرگران مادر ... فرزند عزیزم امروز جات بدجور داره بچشم میاد خداروزی روبیاره که بااون دستای کوشولوت واسم هدیه بدی و روزی هم برسه که تازه داری حرف میزنی تبریک بگی و...
7 اسفند 1397

ولنتاین مبارک

ثمره عشقمون  🌹 امسال ولن تاین رو   نشد اونجور که باید برگزار کنیم هردو ماموریت بودیم من تازه رسیدم وبابایی جونت هم چن روز بعد میان . هوا هر روز چهار فصل شده یهو طوفانیه بعد بارونی بعد برف میزنه بعد چن دقیقه افتابی ... چند تا عکس میذارم که واسه قبل ولن تاینه این عکسم رو دوس دارم  ولنتاینت مبارک عشق آسمانی مادر همسر عزیزتر از جانم هر روز پر از عشقمون رو قدر میدانم  همیشه پایدار باشی عشق جان جانان  ❤️ ...
27 بهمن 1397

سالگرد یکی شدنمون

سلام عمر گران مادر  ☃️ ما پا به نه سال گذاشتیم ، کنارهم چه روزهایی رو سپری کردیم خدارو هزاران بار شکر میکنم . چن هفته ایه نیستم خیلی خیلی شلوغ بودم خیلی اتفاقای خوب و درمقابل اتفاقای کمی خوب هم افتاد ( بلاخره زندگیه پر از شادی وغم ) باباجونت یه ماه نبود اول ماموریت بود بعدم که کارای دانشگاهش ... این بود که حدود 35 روز بدون هم بودیم ( به زبون راحته ولی برای ما یه عمر گذشت ) بعد که کارشون تموم شد زودی مرخصی گرفتن اومدن همون روز هم لباس فرم های جدید مارو دادن لباس من کارخیاطی داشت زودی رفتم هفت تیر تا کارشو اوکی کنم وبعد باهمون اژانس شرکت برگشتم خونه چون دیر وقت بود ... دیدم بله شوهرجان برگشتن ... کل هفته رو تصمیم گرف...
21 بهمن 1397

تولد مادر زمستونی

سلام شکوفه نو شکفته من  چن روز قبل تولد مامانی جونت بود (تولد خودم)  بد جورم سرما خورده بودم ودوروز قبلش رو دکتر استعلاجی برام داده بود بدن درد وحشتناکی داشتم والان هم خوب خوب نشدم هنوز گلوم درد میکنه وصدامم گرفته بابایی جونت خیلی نگرانم بود ( میدونه که تواین جور شرایط دوست ندارم به مادرم خبر بدم ) هی میگفت بهتر نیس به مادرم ( مامان بابایی ) بگم بیاد پرستاریت کنه   که واقعیتش اصلا راضی به زحمت نبودم ولی خیلی سخت گذشت دوروز وشب رو که همش خواب بودم  از موضوع اصلی مطلب دور شدم  چون از قبل هم میدونستیم که روز تولدم سرمون خیلی شلوغه بهم علت یه هفته قبلش که رفته بودیم خونه مامان بزرگ ...
15 دی 1397

دوساعتی با عشق

گل نرگس من  دیشب با بابایی جونت رفتیم تئاتر بی نوایان (اثر ویکتور هوگو ) ...  رمانش رمانتیکه و از بی عدالی وفقر در فرانسه نوشته شده که برمیگرده به سال های 1815 ، که ماجرا ی تئاتر از آزادی  ژان والژان از زندان شروع میشه و کسی به این بنده خدا جاومکانی واسه خوابیدن وغذایی واسه خوردن نمیده ( چون ایشون فردی شناخته شده بود در دزدی ) ویه پیرزنی پشنهادمیده که بره به سمت خونه ای در رو بزنه (که اونجا مکانی مذهبی بوده ) اونجا بهش غذا و جا میدن ولی ژانوالژان رفت و کلی وسیله نقره دزد وفرار کرد و پاسبان ها گرفتنش و اووردن کلیسا ولی کشیک گف چرا شمعدان هارو هم نبردی و جاگذاشتی و ... بعد ماجرای فانتین ( که پریناز ایزدیا...
8 دی 1397

برندهههههههههههههه شدم

سلام مرغ امین من  فدات بشم الهی چقد دلم برات ندیده تنگه  از اونجایی که من وبابایی فرصت نمیکنیم  بریم مایحتاج خونه رو بخریم (البته بعضی هفته ها ) از سوپرمارکت انلاین خرید میکنم ( اینو گفتم یه بک گراندی باشه واسه موضوع اصلی ) چن روز قبل یلدا بصورت اتفاقی خرید کردم از همون سوپرمارکت بعد وقتی خریدا اومد دیدم یه گیفت شب چله هم داخلشه وپکیج   شرکت تومسابقه شب چله با کلی بادکنک که تو توضیحات نوشته بود که بابادکنکا عکس سفره چله بگیرین تو اینستا ماروهم تگ کنین  و از بین همه عکسای ارسالی به ده نفر به قید قرعه هدیه ای (صدهزار تومنی ) درنظر گرفته شده ... خوب منم چون بادکنک نداشتم ازه...
8 دی 1397

یلدا چیه شادیتون مبارک

دلبندم خوشیت صد شب یلدا  سلام عزیزدلم دیشب طولانی ترین شب سال بود   وطبق رسوم این شب رو تمام فامیل کنارهم جمع میشن و به خاطره گفتن شعرای حافظ خوندن وفال گرفتن و ... میپردازن  یادش بخیر زمانای نه چندان دور که هنوز مادربزرگ وپدربزرگم در قید حیات بودن این شب خیلی خیلی خوش میگذشت بیشتر نوه هام مجرد بودن همه دورهم جمع میشدیم کلی بگو بخند داشتیم درسته سفره ها مثل الان رنگ لعاب دار نبود  ( فک کنم همون سادگیش بود که هم به دل میشست و هم تو خاطره ها میموند ) ولی الان دیگه همه چی فرق کرده اصلا فرمت زندگیا عوض شده وهرکسی تا هرجا که درتوانش هست از این شیوه تبعیت میکنه . وقتی میرم البوم رو ورق میزنم هنرنما...
1 دی 1397